کد مطلب:153824 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

قصر حکومتی محاصره می شود
به عمرو بن حجاج پدر زن هانی بن عروه خبر دادند كه هانی كشته شد عمرو قبیله مذحج را آگاه ساخت و با افراد قبیله به سوی دارالاماره حركت نمود و قصر را محاصره كردند، عمرو بن حجاج در بیرون دارالاماره فریاد برآورد:

من عمرو بن حجاجم و این جمعیت سواران قبیله مذحج. لم نخلع طاعة و لم نفارق جماعة. یعنی ما از تحت فرمان حكومتی خارج نشده ایم و از جامعه نبریده ایم.» ابن زیاد ابتدا از سر و صدای جمعیت به وحشت افتاد اما از ندای عمرو بن حجاج مطمئن گردید كه اینان مرد شورش نیستند و از سوی آن ها خطری متوجه حكومت نیست لذا در كمال آرامش و خیلی ساده به شریح قاضی كوفه گفت برو هانی را ببین كه زنده است و افراد قبیله اش را از زنده بودن وی آگاه ساز، شریح نزد هانی رفت و هانی بمحض مشاهده شریح فریاد برآورد: یا للمسلمین أهلكت عشیرتی أین اهل الدین این اهل النصر. «مسلمانان كمك مگر عشیره من مرده اند كجایند مسلمانان كجایند اهل دین و اهل نصرت و یاری» كه مرا از دست دشمنم برهانند، و در این موقع سر و صدائی شنید و به شریح گفت: گویا صدای قبیله مذحج و یاران خود را می شنوم. شریح كه به همراه یكی از مأمورین اطلاعاتی ابن زیاد آمده بود پس از مشاهده وضع و حالات هانی و استماع سخنان او بیرون رفت و به افراد قبیله اش اعلان كرد كه هانی كشته نشده و در قید حیات است اما گفتار هانی را به عذر این كه جاسوس ابن زیاد همراه او است بمردم نرسانید افراد قبیله با استماع سخنان قاضی كوفه متفرق گشتند عمرو بن حجاج خدا را سپاس گفت، این جمعیت بی بخار خواستار دیدن یا تحویل گرفتن هانی نشدند و تا ابد ذلت و پستی و خواری را برای خود خریدند و در تاریخ به ثبت رساندند، ابن زیاد پس از متفرق شدن مردم در معیت محافظین و نگهبانان و جمعی از اشراف به مسجد رفت و بر فراز منبر شد و مردم را به اطاعت از خدا و فرمانبرداری از پیشوایان خود دعوت و از تفرقه و نفاق و قیام برحذر داشت [1] .



[1] كامل ج 4/ص 30 - ارشاد مفيد ص 210 - بحار ج 44/ص 347 - اعيان ج 1/ص 591 - مقاتل ص 100 - حياة الحسين ج 2/ص 376.